آمبولانس لودري(در ادامه سنگر سازان بي سنگر)

ساخت وبلاگ

 


 


شلمچه بوديم!



گلوله صاف اومد رو آمبولانس و تيکه تيکه اش کرد. اسماعيل گفت :حالا با نادعلي چيکارکنيم؟ حاجي گفت: لودرو بياريد جلو.بعد دست وپاي نادعلي روگرفتند و انداختند داخل بيل لودر. حاجي گفت: تند ببريدش اورژانس، اما با احتياط! مواظب باشيد اذيت نشه!. اسماعيل پريد بالا و پيرمرادي هم نشست کنارش. لودر روبستند به گازو رفتند تا رسيدند به اورژانس. پيرمرادي پريد پايين و رفت که امدادگرها رو صدا کنه. اسماعيل بازيش گرفت. بيل لودر رو کمي آورد بالا و پيرمرادي و امدادگرها با برانکارد دويدن بيرون. گلوله خمپاره اي خورد نزديک لودر. اسماعيل حواسش رفت طرف گلوله. پيرمرادي داد زد و دستش رو تکون داد. اسماعيل نگاهش کرد و بيل و برد بالاتر. پيرمرادي دوباره جيغ زد و دستشو به طرف پايين تکون داد. گلوله اي ديگ به زمين خورد. اسماعيل حسابي قاتي کرده بود. فکر کرد ميگه بيلو خالي کن. دسته روفشار داد. سربيل، وارونه شد. امدادگر جيغ زد. اسماعيل يادش اومد به نادعلي؛ که ديگه کار از کار گذشته بود و نادعلي زخمي و خوني مثل گوني ولوشد رو زمين و صداي جيغش رفت به آسمون. اسماعيل ترسيد. خواست بپره پايين، پاش گيرکرد به دسته اي و از بالاي لودر پرت شد و پهن شد رو زمين . دم اورژانس شده بود بازار خنده. حالا نخند و کي بخند؟ 




آقا جان فقط براي من جا نب...
ما را در سایت آقا جان فقط براي من جا نب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4fanoseshgh20c بازدید : 120 تاريخ : شنبه 16 ارديبهشت 1396 ساعت: 17:17